Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «فارس»
2024-04-29@14:19:32 GMT

شهید مدافع امنیت تبریزی از نوع دکتر و کراواتی

تاریخ انتشار: ۲۷ تیر ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۲۵۶۲۹۲

شهید مدافع امنیت تبریزی از نوع دکتر و کراواتی

خبرگزاری فارس_تبریز؛ کتایون حمیدی: امروز تبریز برای یک جوان آمده است، جوانی امروزی! از همان جوان‌های نسل زِد، جوانی که گاهی کراوات می‌زد و گاهی زنجیر گردنی می‌انداخت، لباس‌های رنگی می‌پوشید، عینک آفتابی‌اش مارک بود، بوی عطرش تا ساعت‌ها هوای جایی که حضور داشته را پُر می‌کرد؛ از امیر حسین‌پور می‌گویم، همان جوانی که دکتر بود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

جوانی که می‌توانست بار سفر ببندد و به فرنگ رود برای ساختن قاب‌های رنگی رنگی. یا اصلا می‌توانست در آغوش وطن‌اش جای بگیرد و جایی هم نرود و مدام عکس و استوری از قشنگی‌های روزش بگذارد! می‌توانست آن شب وقتی فرمانده پایگاه همه را دعوت کرد تا جلوی یک نابرادر را بگیرند، بهانه بیاورد و بگوید به من چه! بگوید من کار دارم و نمی‌توانم همراه‎‌تان بیایم.

 

ایستاده‌ام وسط میدان شهدا، میدانی که شاهد تشییع پیکرهایی به پاکی شهدا بود. امروز هم قرار است امیرمان را تشییع کنند. به عکس‌های فضای مجازی‌اش نگاه می‌کنم، عکس‌های شیک و پیک دارد با کپشن‌هایی پُر از حیات. همه حرف‌هایش از وطن است و عشق‌اش به آن.

متن‌هایی در وصف مادرش هم است، نوشته بود او تنها کسی است که در صعب‌ترین شرایط پناه می‌برد به آغوش او؛ در مورد پدرش هم گفته است که چقدر شبیه اوست. متن‌هایش را خوانده و خیره به پدر و مادر داغدارش می‌شوم؛ انصافا راست گفته است، خیلی شبیه هم‌اند، چشم‌هایشان عین هم است اما نگاهش شبیه به مادر.

 

نگاهم می‌چرخد به سمت خواهرش "سمیرا"، معلوم است از آن خواهر برادرهایی بودند که با هم قدرتمند بودند، کنار هم امنیت و دلگرمی داشتند؛ گریه‌هایش فریاد می‌زد که داداش امیر چقدر بی‌چشم داشت دوستت داشتم! چهره‌اش می‌گفت که دلم می‌خواست بنشینم در مراسم عروسی و خیره بشوم به تابلو عکس دامادی‌ات نه عکس بنر شهادت‌اش.

مادر داغدیده خیره به عکس تک پسرش کرده و خواهر نمی‌داند چه کند، انگار که گیر کرده در پیچک بی‌تابی! اما امان از نگاه پدر، پدری که گویا یکی شبیه خودش را از دست داده است.

قشنگ می‌توان فهمید که مادر و پدرش هیچ صدایی نمی‌شنوند جز آخرین صدای امیر را که بهش‌شان گفته بود که برای شام قیمه بار بگذار تا بروم و زود برگردم، یا آن آخرین نگاه‌ و آخرین وداع.

 

چقدر نوشتن لحظه به لحظه این خبر تلخ است، چطور می‌توان روبروی یک خواهر و مادر داغدیده ایستاد و توصیف کرد آن روز زمخت روزگار را که دردانه‌شان را از آنها گرفت.

چطور می‌توان محکم ایستاد در مقابل اشک‌هایی مادری و کمر شکسته پدری و چشم‌های بی‌رمق خواهری و گفت: دُردانه‌تان چرا رفت؟ عزیز ته‌تغاری‌تان چه چیزهایی دوست داشت؟ نازکرده‌تان را توصیف کنید؟ اصلا مگر می‌شود آن 27 سال با هم بودن‌شان و عاشقی کردن‌شان را در عرض چند دقیقه پرسید؟ چطور می‌شود مادر یک خاطره از آن 27 سال را انتخاب کند و برایم بگوید. مثلا از شیطنت‌های کودکی‌اش بگوید که آنقدر در روزهای آفتابی و نهایت گرمیِ هوا شیطنت می‌کرد و از گرما تبخیر می‌شد اما باز هم دست از بازی بر نمی‌داشت.

یا از روزی که تصمیم گرفت تا بزرگ شود و برود در پایگاه سر محله‌شان بشود بسیجی خوشتیپ و امروزی.

 

نفسم را حبس کرده و می‌روم سراغ مادرش؛ امیر خوب نوشته بود، مادرش برای منِ هفت پشت غریبه هم آغوش باز کرد. می‌گفت همگی میهمان امیر هستید، امیر هیچ وقت برای میهمان‌هایش اخم نمی‌کرد اصلا پسرم بلد نبود که اخم کند. لبش هم نمی‌خندید چشم‌هایش می‌خندید. دوباره قربان قد و بالای رعنای تک پسرش می‌شود.

گفتم قربان دلت شوم مادر، دستم را محکم فشار داد: امیر را کاش میدیدی، آنقدر مومن بود، آنقدر قشنگ بود؛ می‌گفت مامان وطن برای همه ماست و آنقدر دوست دارم که همه در آرامش و امنیت در شهر قدم بزنند و شادی کنند.

هنوز مراسم به صورت رسمی شروع نشده بود، کنار مادر نشستم و او حرف می‌زد از امیر: به لحظه به لحظه پسرم افتخار می‌کنم، اسم‌اش را امیر گذاشتم تا زیر ولایت امیرالمومنین(ع) باشد. آن طور هم شد، امانت خدا را امروز پس دادم تا برود پیش بابایش امیرالمومنین(ع).

به چهره بابایش خیره شدم، نگاهم کرد و بدون اینکه سوالی بین‌مان رد و بدل شود، شروع کرد تا از امیرش برایم بگوید: می‌دانی دختر جان، این پسر آنقدری خاص بود که هر چقدر هم بگویم باز هم ناگفته‌های زیادی می‌ماند! هی می‌گفت می‌خواهم مدافع حرم شوم! آن موقع‌ها کم سن و سال بود و اجازه ندادم؛ مدام می‌گفت کاش در کربلا شهید شوم.

 

گفتم در کربلا شهید نشد ولی به نظرم هیچ فرقی با کربلا نداشت، هر چه باشد برای عزاداری امام حسین(ع)‌مان رفت، سرش را چرخاند به طرف بنر دُردانه‌اش: وقتی به مراسم تشییع شهدا در میدان شهدا می‌آمد تا چند مدت کیفور بود، می‌گفت دیدید چقدر با عزت رهسپار شدند، برای ما این چیزها دور است الان می‌خواهم به امیر بگویم دیدی بابا! اصلا دور هم نبود نگو دقیقا این تشییع برای تو شایسته بود.

بابا دست‌هایش را بهم فشرد: وقتی از پایگاه به امیر زنگ زدند که انگار چند نفر می‌خواهند بنرهای امام حسین(ع) را که به مناسبت محرم در میدان ساعت نصب شده است را آتش بزنند، طاقت نیاورد، لباس رزم پوشید و رفت. می‌گفت نابرادرها به امام حسین(ع) زورتان نمی‌رسد به جان بنرهایش افتاده‌اید؟ پسرم دست خالی بود! آن نابرادر چند ضربه به او زد و چاقو به یکی از چشم‌هایش زده بود که شدت جراحت به قدری زیاد بود که بعد از 4 روز به شهادت رسید همان آرزویی که داشت.

 

 

دیگر صدای تشریفات نظامی به صدا در آمد؛ پیکر شهید غرق در گل‌های گلایول و در میان دست‌های رفقایش از میان مردم رد شد. سمیرا را نگاه می‌کنم که سرش را به کنار میله‌های سِن تکیه داده و خیره به پیکر برادرش یواشکی اشک می‌ریزد.

مداح ناله می‌کند از زخم‌های حضرت عباس! همه یکصدا با او تکرار می‌کنند: یارالاریوا قربان یا ابوالفضل.

مردمی که از میدان شهدا عبور می‌کردند و اصلا خبری نداشتند این مراسم برای کیست، هم سعی داشتند تا از چَم و خَم ماجرا با خبر باشند.

 

 

برای دیدن گزارش تصویری تشییع شهید امیر حسین پور اینجا را کلیک کنید.

پایان پیام/۶۰۰۲۷

منبع: فارس

کلیدواژه: امیر حسین پور تبریز شهید مدافع امنیت امام حسین ع امیر المومنین ع مدافع حرم مدافع امنیت دکتر فضای مجازی

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۲۵۶۲۹۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

عکس| استوری غم انگیز حامد بهداد برای یک دختر

آفتاب‌‌نیوز :

حامد بهداد جدیدا یک استوری غم‌انگیز منتشر کرده که خیلی سریع هم بین کاربران دست به دست شده. عادل تبریزی کارگردان فیلم گیج‌گاه در اینستاگرامش ماجرایی را باز که بعد از آن حامد بهداد هم به آن واکنش نشان داد. 

تبریزی ماجرا را این گونه بیان کرد: «دختری به نام "مریم" از اصفهان که عاشق حامد بهداد و فیلم گیج‌گاه بود در زمان اکران، با پیجش برای فیلم سنگ تمام گذاشت و دلسوز فیلم بود سرطان امانش نداد، روحش شاد».

بهداد هم در واکنش به این موضوع نوشت: «بسیار از شنیدن این خبر ناراحت شدم؛ از مریم ممنونم که با عشق و محبتش منو مارو یاری می‌داد. از روح عزیزش متشکر و امیدوارم در زیباترین شکل ممکن خداوند دگر باره او را بیافریند.»

منبع: سایت برترینها

دیگر خبرها

  • نیروی دریایی ارتش امنیت شاهرگ اقتصادی کشور را تضمین کرده است
  • امیر آشتیانی: راهبرد نیروهای مسلح تأمین امنیت خلیج فارس و تنگه هرمز است
  • امیر واحدی: پایگاه «نوژه» قلب تپنده نیروی هوایی ارتش است
  • تکریم و معارفه فرمانده پایگاه هوایی شهید نوژه+ تصویر
  • نقد فیلم مست عشق + خلاصه، بازیگران و مدت زمان
  • عکس| استوری غم انگیز حامد بهداد برای یک دختر
  • مروری بر جنایات گروهک منافقین؛ترور یک نوجوان پیش چشمان مادر
  • درگذشت مادر شهیدان محمدرضایی در شهر زاینده رود
  • گرامیداشت یاد شهدای مدافع حرم صادق شیبک و احمد غلامی در گالیکش و آزادشهر
  • پیام تسلیت مخبر درپی درگذشت مادر شهید دستوری رزاز